جدول جو
جدول جو

معنی نزول خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نزول خوردن
(عِشْ وَ / وِ کَ دَ)
در تداول، عمل نزول خوار. سود گرفتن از پولی که به وام داده است. ربا خوردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
کسی که پول به نزول بدهد، رباخوار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
در تداول، نزول خوار. رباخواره. رجوع به نزول خوار شود
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن:
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن.
فرخی.
، شراب نوشیدن:
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.
منوچهری.
، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن:
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ / رِ گِ رِ تَ)
نزول نمودن. فرودآمدن. منزل کردن. توقف کردن. ساکن شدن. وارد شدن. ورود کردن: بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. (تاریخ بیهقی ص 698).
ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول
جان پیش غمت بهر نثار آوردیم.
ناصرخسرو.
هر دشت بی گیا که تو در وی کنی نزول
با جویهای آب روان مرغزار باد.
مسعودسعد.
شب... زاهد به خانه وی نزول کرد. (کلیله و دمنه).
مجرد آی در این راه تا ز حق شنوی
الی ّ عبدی اینجا نزول کن اینجا.
خاقانی.
ناگاه خبر رسید که امیر سیف الدوله به پل زاغول نزول کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 168).
- بر کسی نزول کردن، بر او وارد شدن. مهمان او شدن:
بر جبهۀ تو آیت رحمت نوشته اند
ای بخت آن کسی که تو بر وی کنی نزول.
امیرحسن دهلوی (از آنندراج).
، فرودآمدن. به زیر آمدن. (ناظم الاطباء). هبوط کردن. فرودافتادن. پائین آمدن:
از بدی های زن مشو ایمن
گرچه از آسمان نزول کند.
؟
، سقوط کردن. تدنی. پست شدن، حلول کردن. نفوذ کردن. مستولی شدن:
هیبتی زآن خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول.
مولوی.
، در تداول، پول از نزول خواربه وام گرفتن. قرض نزولی گرفتن. قرض کردن و نزول دادن. رجوع به نزول گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
جنبیدن. تکان خوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، در هم تپیدن و چپیدن (جمعیت). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
لولیدن. لول زدن: میان دست و پای مردم لول میخورد، میلولد. رجوع به لول زدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
فریب خوردن. فریفته شدن. از راه به در رفتن:
نخوری گول سکندر نروی همره خضر
چند گردی ز پی چشمۀ حیوان محتاج.
باقر کاشی (از بهار عجم).
من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 349). از این دروغ راست نما گول خورده. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 368).
در لهجۀ یزدی ’گال خوردن’ در بازی مخصوص ’گوبازی’ به کار رود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وول خوردن
تصویر وول خوردن
جنبیدن تکان خوردن: (زن در جای خود وول خورد جمع و جور تر نشست)، در هم تپیدن وچپیدن (جمعیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خوردن
تصویر نوش خوردن
بلذت خوردن شاد خودردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول خوری
تصویر نزول خوری
عمل وشغل نزول خوررباخواری تنزیل خوری
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
لولیدن، لول زدن، وول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
بهره خور بهر گیر کسی که پول رابه نزول دهد رباخوار تنزیل خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول کردن
تصویر نزول کردن
((~. کَ دَ))
پایین آمدن، وارد شدن به جایی، پول با بهره از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
((~. خُ))
رباخوار
فرهنگ فارسی معین
تنزیل خور، رباخوار، سودخور
فرهنگ واژه مترادف متضاد